×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

del

negran

× adaby
×

آدرس وبلاگ من

arezo.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/�sa�sa

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

صدای زنجیر

صدائی می شنود

جیرینگ , جیرنگ

صدای زنجیر است زنجیری كه او را به وادی محبوب می برد چشمهایش را باز می كند نگاهی به اطراف می افكند اما هیچ چیز جز سكوت و تاریكی نمه شب نمی یابد  لبخندی می زند و سعی دارد كه به شیرین خلسه شبانگاهی باز گردد و باز می شنود

جیرینگ,جیرینگ

این بار هوشیار تر است می داند كه صدای زنجیر تنها وهمی شیرین است آری رویائی ز یاری كه هیچگاه نبوده و نخواهد بود 

چشمها را بار دیگر می بندد پرنده خواب فرار كرده و از این رو بر می خیزد سوی آشنا رود پنجره روبه رو همان چهار ضلعی كه هم تابلوی واقعیت برون و خیابان خلوت شب  را به تصویر می كشد و هم آن كه او را به رویاها می برد. تصمیم با او است می تواند خیره شود و سفر آغاز می گردد و تصاویر آیند و شیرین و زیبا و روشن و خاطره های ناخاطره و یادگاریها پریاد, چه تفاوت دارد مهم این است كه او می تواند در مراقبه ای چنین زیبا آنها را ببیند و بسنجد و بیاندیشد ...بسنجد ؟ بیاندیشد ؟ نه در بین این خاطره ها هیچ سنجش و حسابی وجود ندارد  و اندیشه ؟ نه اندیشه نیز حضور ندارد  فقط خویشتن است خلوصی ز خویشتن آنجا كه مرز او و ایزد می باشد و دیگر هیچ  ایستگاهی وجود ندارد او نمی خواهد كه قضاوت كند خاطره های پر خاطره و یا یاد آوری آن چیز هائی كه هیچگاه رخ نداد و نخواهد داد, همه باید در گنج رازهای سینه مخفی شوند دوست ندارد به زنجیرهای قضاوت متوسل شود نگاهی به بی مهری ها نمی كند دوست ندارد كه قضاوت شود و از این رو قضاوت نمی كند حتی اگر درد كشیده باشد و مورد بی مهری قرار گفته باشد و یا این كه حتی حرمت دوستی كه هیچ حرمت خود حرمت نگاه داشته نشده باشد حرفها بسیارند زنجیر های بد ذهن كه او را رنجانده است رنجشی ز یك پیامی كوتاه كه می داند فرستنده نمی داند كه چه نگاشته است و شاید هم می دانسته ارزش او برای فرستنده همین بوده است كلمات زیبا گاه می توانند چه توهینی كنند دندانهایش بر هم فشرده می شود كه به یك باره باز از زنجیر بیرون آید و به یاد پند ناخدای درون افتاد

-         رهایش كن  این خلسه نامطبوع را زنجیر آن افكار مال تو نباید باشد اگر لایق دوستی ترا ندانستند اگر یك سپاس گذاری این همه سخت است اگر قضاوت بر روی تو بر اساس چند كلمه و متنی حقیر از دست نوشته هایت باشد بگذار تا بگذرد و زنجیر افكار را از ذهنت پاك كن  و پند خواجه را شنو كه گفت

 من اگر نیكم و گر بد  تو برو خود را باش/ هركسی آن درود عاقبت كه كشت

تو اگر دوزخی هستی باش گر بی اطلاع هستی باز هم باش گر بی مهری كردی بخشش خواه گر مهر ورزیدی بهر مهر باش

 بگذار كه بگذرد  گردش روزگار /كه هر كس رسد به ثواب و جزایش ,بدان

و تو آرزوی جزا نكن در پی ثواب نیز مباش و به زنجیر خیال شیرین خود دلبند و زنجیرهای ذهن مكاری كه به تو خشم و نفرت و آه و افسوس دهد را رها نما كه خیام بگفت

 تا كی زنم بر روی دریاها خشت/ بیزار شدم ز بت پرستان كنشت

خیام كه گفته بود دوز خی خواهد بود/ كی رفت به دوزخ و كی آمده زبهشت

روزگار منادیان اخلاق و اكرام زیاد دارد حكایت ناصحان و پندهنگان جعلی بسیار است و هر دم و باز دم باید سپاس گفت یزدان را كه حافظ را خلق كرد كه چنین شیرین ما را پند داد

واعظان كین جلوه در محراب و منبر می كنند/ چون به خلوت می روند آن كار دگر می كنند

تو باید خود باشی گر نیك كردی باید میكردی زیرا انسانی كه انسان بودنت بهر اندیشه پاك و كردار نیك و گفتار خوش باید باشد و اگر بد كردی باز یزدان ترا راهنمائی كند پس بگذر ز آنچه كردند و گفتند و اندیشیدند هر كسی جامی  است و هروجود ظرفیتی دارد بگذر و به زنجیر رویا پیوند, به رویاهای شیرین بی ادعا و بی هیچ جستجو و بی هیچ ترفند و نیاز تنها زنجیر زرین معشوق را در ذهن خویش تجسم كن كه همین خیال نیز شیرین است كه سعدی گفت

چنان دوستت می دارم كه وصلم نمی خواهد ...

دوست داشته باش بی تمنای وصل ,بی بهانه ,بهر خود دوست داشتن باید دوست داشت و این عشق است

و باز به عشق صدای زنجیر به آغوش خلسه شبانگاهی بازگردد..
جمعه 2 بهمن 1388 - 3:12:16 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم