یک گل از این دنیا
ای خدا همه دلخوشی بنده تو یک گل از این دنیا بودباغبان بودم و با گل بودن امید دل ما بودغنچه را با دیده و دل آب دادمدل بی تاب خود را تاب دادملحظه لحظه انتظارش را کشیدم تا شکوفا گشتن گل را ببینمجای دادم ریشه اش بر دیده امبرگ برگش را نمودم مرهم سینه امروز و شبها پشت هم طی می شدنددیده و دل عاشقانه در پی می شدندغنچه ام شد یک رز سرخ قشنگشد به انگشتر جان یاقوت قشنگعطر او هر صبح بر من می دمیدقلبم از شوق حضورش می تپیداز گل به دستش می نشستی خار ها باغبان میزد به جایش بوسه هاچه امید ها که در دل می کاشتبا گل انگار بهشتی می داشتآنچنان انس گرفتی با گلمکه دادی نفس هایم همه بوی گلمدل ما با بودنش دلشاد بودچشم ما با دیدنش روشن بودباغبان می دانست که گل از آنش نیستچند روزی بیش مهمانش نیستروزی آمد دستی از راه پدیدحاصل عمر باغبان چید و پریدگل چنان دلبسته دلدار شدرنج باغبان پیش او کم رنگ شدگل رفت و خانه امید باغبان ویران شدخنده رفت و باز دلش نالان شدبرخاست از نهاد باغبان آهش بلندکرد دستان خو سوی معبودش بلندیا رب مپسند در این جهان چنین خوار شوماز این همه بی کسی و غریبی دل تنگ و بیمار شومسینه من جایگاه غم نبوداو اسیر دست های غم نبودجنگ با تقدیرکار من نبودجز قبول واقعه چاره ی من نبود
دست خدا دادم تو را من دوستز تو خاطراتت مرا نیکوستبرو ای گل خدا همراه بادترود اشک چشم های من ز یادت
یکشنبه 18 بهمن 1388 - 10:36:58 PM