×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

del

negran

× adaby
×

آدرس وبلاگ من

arezo.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/�sa�sa

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

کتابها

 
کتاب1

چای سبز خوردن در کناره جهان

 

این داستان و 35 داستان دیگر از همین نویسنده به زودی در قالب کتابی تحت عنوان؛ �اگر ابرها بگذرند� توسط انتشارات مروارید منتشر و به بازار کتاب عرضه خواهد شد. این مجموعه داستان به تازگی مجوز انتشار دریافت کرده و در حال حاضر مراحل آماده‌سازی برای چاپ را پشت سر می‌گذارد.

 

 

چای سبز دم کردیم و نوشیدیم. پس از قدم زدن در کناره ساحل، لم دادن در بالکن روی کاناپه حصیری و نوشیدن چای و کشیدن سیگار برگ به هر موجود رونده‌ای می‌چسبد. و ما نیز که از قدم‌زنی در کناره ساحل جهان آمده بودیم، بدمان نمی‌آمد که همین کار را بکنیم. اما توی بساطمان سیگار برگ نبود و توی بالکن، کاناپه که هیچ، حتا صندلی راحتی هم جا نمی‌شد. مجبور بودیم کنار پنجره بایستیم با لیوان‌های چای سبز و به افق که رنگ خون می‌گرفت نگاه کنیم. غروب در کناره ساحل، چیز دیگری است و البته در کناره ساحل جهان به مراتب متفاوت است از آن چه در ساحل‌های دیگر رخ می دهد. در واقع آسمان در کناره جهان چیز دیگری است. می‌شود گفت یک جورهایی مات است. روز و شب هم فرق نمی‌کند. آسمان مات است. البته شب‌ها کمی تیره‌تر از  روز است اما رنگ کدر آسمان وضعیتی غالب دارد که هر مسافری را در روزهای نخست به حیرت وا می‌دارد؛ چنان حیرتی که تن در زیر بارش دچار اختلال می‌شود. البته مسافران اندکی به این ساحل دور دست می‌آیند. زیرا برای خیلی‌ها وجود این ساحل اصلا جذاب نیست و مسافران وقتی پس از بازگشت سعی می‌کنند کلماتی کوتاه درباره سفرشان بگویند مخاطبین خیلی طبیعی و ساده بحث را عوض می‌کنند. انگار مسافر اصلا سخنی به زبان نیاورده است. مسافر دو سه روز که از بازگشتش گذشت یاد می‌گیرد که از سفر به ساحل جهان چیزی نگوید و کم‌کم یاد می‌گیرد که حتا خودش نیز این سفر را یک وهم تصور کند. وهمی ساده، چون خواب و خیال صبحگاهی کسی که شبش قرص خواب‌آور خورده باشد.

اما غروب ساحل جهان چیز دیگری است؛ چیزی که نمی‌شود مثل یک خیال صبحگاهی فراموشش کرد. روزهای ساحل جهان غبارآلود و تیره است، شب‌ها هم که تیرگی افزون‌تر می‌شود نور سرخی میان غبارها می‌تابد که مناظر و طبیعت بکر ساحل جهان را نادیدنی می‌کند. و این همه چون وهمی می‌ماند که ساعت هشت صبح آدم به خواب ببیند و به مرور فراموشش کند. اما غروب، لحظه تبدیل روز به شب، لحظه‌ای که غبار در نور اریب خورشید جلوه می‌گیرد و از میان توده ساکن غبار و در نور اریب آفتاب، صخره‌های بلند ساحل محو دیده می‌شوند و صدای چکاچک آب به گوش می رسد، لحظه‌ای باور نکردنی است. لحظه‌ای که افقِ دوردست کم‌کم رنگ خون می‌گیرد و خروش آب چون چکاچک ملایمی به گوش می‌آید. این لحظه از غروب دو ساعته ساحل جهان، در یاد هر بیننده‌ای جاوادانه می‌شود و بی‌اختیار هر جایی که هست میل به قدم زدن پیدا می‌کند. از هر اتاقی که در آن نشسته یا خفته بیرون می‌آید و به دیگرانی که به ساحل صخره‌ای رفته‌اند می‌پیوندد. غروب چون تظاهرات آرامی در محوی نور و فلق سرخ است. انسان‌هایی که قدهاشان کشیده دیده می‌شود و سایه‌هاشان روی زمین کشیده می شود. سایه‌هایی که از روی هم عبور می‌کنند و سرهاشان به هم ساییده می‌شود و بدن‌هایی که به نظم و به آرامی در کنار هم ساحل صد متری جهان را می‌پیمایند. یک ساعتی بعد که سرخی فلق افزون می‌شود و غروب بوی شب می‌گیرد، راه‌روندگان کم‌کم پراکنده می‌شوند و از پشت پنجره اتاق‌ها یا نشسته در بالکن‌ها به غروب نگاه می‌کنند، به ذراتی که به آرامی به سرخی می‌زنند و هوایی که به ملایمی تار‌تر می‌شود. دقایق پایانی غروب در ساحل جهان، خسته از لذت قدم زدن، محو افق، چای سبز دم کرده می‌چسبد به خصوص وقتی که در کنارش بتوان پکی به سیگار برگی زد. سیگار برگی که مسافری با خود از آن سوی جهان به یادگار آورده تا کشیدن سیگار برگ را در ساحل جهان تجربه کند.

سعید طباطبایی

http://www.tinastavlor.se/files/En-kopp-kaffe.jpg

چهارشنبه 6 آبان 1388 - 1:37:07 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم